- ۷ مهر, ۱۴۰۴
- modir
- دیدگاه: 0
- دسته بندی نشده
پارادوکس اهمالکاری
آیا وظیفهای مهم برای انجام دارید؟ از برنامهتان عقب افتادهاید؟
آیا احساس استرس میکنید چون میدانید ممکن است کار را بهموقع تحویل ندهید؟
اگر اینطور است، مطمئن باشید تنها نیستید.
نکات کلیدی
حدود ۲۰ درصد بزرگسالان (و شاید ۷۰ تا ۹۰ درصد دانشجویان کارشناسی) اهمالکاران مزمن هستند.
علاوه بر ویژگیهایی مانند تکانشگری و ضعف در خودتنظیمی، اهمالکاران اغلب درگیر باورهای غیرمنطقی میشوند.
باورهای غیرمنطقی که اهمالکاری را تشدید میکنند شامل ترس از موفقیت و باور به ناتوانی در انجام وظایف هستند.
اهمالکاری یک گرایش رایج انسانی است. حدود ۲۰ درصد از بزرگسالان بهطور منظم دچار اهمالکاری میشوند، اما در میان دانشجویان کارشناسی، این رقم بسیار بالاتر است: چیزی بین ۷۰ تا ۹۰ درصد آنها مدام کارها را به تعویق میاندازند.
چرا اهمالکاری مشکلساز است؟
برخی از اهمالکاران مزمن ادعا میکنند که در شرایطی که ضربالاجل بسیار نزدیک است، بهترین عملکرد را دارند. اما حقیقت این است که اهمالکاری بهندرت نتیجهی مثبتی به همراه دارد.
پیرز استیل، روانشناس دانشگاه کلگری، در یک مرور جامع در سال ۲۰۰۷ گزارش داد که اهمالکاران:
عملکرد ضعیفتری دارند.
احساس بدبختی و ناخشنودی میکنند.
پولشان را در امور مالیاتی هدر میدهند.
مشکلات جسمی بیشتری تجربه میکنند.
تصمیمات اقتصادی مهم (مانند پسانداز برای بازنشستگی) را به تأخیر میاندازند.
جالب است که اهمالکاران نهتنها کارهای ناخوشایند، بلکه حتی کارهای لذتبخش را هم به تعویق میاندازند. مثلاً خرید بلیت سفر یا کنسرت را آنقدر عقب میاندازند که در نهایت لذت آن تجربه را از دست میدهند.
رویکردهای روانشناختی به اهمالکاری
روانشناسی از زوایای مختلفی به اهمالکاری پرداخته است. به گفتهی پیرز استیل، میان ویژگیهای شخصیتی و اهمالکاری ارتباط وجود دارد:
افرادی که در ویژگی شخصیتی باوجدان بودن ، یکی از پنج عامل بزرگ شخصیت نمرهی بالایی دارند، کمتر دچار اهمالکاری میشوند.
این افراد معمولاً دارای انضباط شخصی، سختکوشی، مسئولیتپذیری، وظیفهشناسی، پشتکار و مدیریت زمان بهتری هستند.
به عبارت دیگر، افراد باوجدان مانند «زنبورهای کارگر» دقیق و سختکوش هستند.
نقش ماهیت وظیفه
تنها ویژگیهای شخصیتی نیستند که اهمالکاری را توضیح میدهند؛ ماهیت وظیفه نیز اهمیت دارد.
بر اساس مفهوم تخفیف زمانی (Temporal Discounting)، ما به کارهایی که در آیندهی دور قرار دارند، اهمیت کمتری میدهیم و اولویت را به وظایفی میدهیم که همین امروز پیش روی ما هستند.
از سوی دیگر، چون انسان موجودی لذتجو است، از کارهای ناخوشایند گریزان است. بنابراین، تعجبی ندارد که کارهایی که ناخوشایند یا دشوار به نظر میرسند، بیشتر به تعویق میافتند.
نقش تکانشگری و خودتنظیمی
افراد تکانشی بیشتر اهمالکارند؛ زیرا جذب محرکهای لحظهای میشوند و تمرکز روی وظایف بلندمدت برایشان دشوار است. آنها در مسیر تکمیل کار، مدام به سمت چیزهای دیگر کشیده میشوند، بهویژه اگر موعد نهایی کار دور باشد.
خودتنظیمی نیز نقش مهمی دارد. برای رسیدن به ضربالاجلها، لازم است بتوانید بهطور منظم اهداف تعیین کنید، پیشرفت خود را ارزیابی کنید و در صورت نیاز استراتژی خود را تغییر دهید.
پارادوکس اهمالکاری چیست؟
تا اینجا میدانیم که اهمالکاران:
گرایش شخصیتی به تعویق دارند.
به کارهای دوردست کمتر توجه میکنند.
وظایف ناخوشایند را عقب میاندازند.
در برنامهریزی و هدفگذاری مشکل دارند.
اما پارادوکس واقعی زمانی ظاهر میشود که به باورهای غیرمنطقی افراد نگاه کنیم—باورهایی که دربارهی تواناییهایشان دارند و هیچ پایهی واقعی ندارند، اما میتوانند شرایط را بهمراتب بدتر کنند.
خودناتوانسازی
اولین دسته از باورهای غیرمنطقی در قالب خودناتوانسازی قرار میگیرند. در این حالت، افراد (اغلب بهصورت ناخودآگاه) شرایطی ایجاد میکنند که موفقیت را ناممکن میسازد.
فرض کنید وظیفهای دارید که احساس میکنید بسیار دشوار است و تواناییهایتان را به چالش میکشد:
راه منطقی: همین حالا شروع کنید و تلاش کنید آن را بهطور کامل انجام دهید. اگر موفق شدید، عالی است. اگر هم نشدید، حداقل وجدان آسودهای دارید که نهایت تلاش خود را کردهاید.
راه غیرمنطقی (خودناتوانسازی): کار را تا آخرین لحظه ممکن عقب میاندازید.
در سطح ناخودآگاه، این رفتار ریشه در احساس ناکافی بودن دارد. فرد نمیخواهد با شکست روبهرو شود، چون شکست میتواند عزتنفسش را خرد کند. بنابراین، شرایطی خلق میکند که نتیجهاش شکست حتمی است، اما تقصیر را به ناتوانی خود نسبت نمیدهد. بهجای اینکه بگوید: «من توانایی کافی نداشتم»، میتواند بگوید: «وقت کافی نداشتم.» این توجیه برای محافظت از «خودِ آسیبپذیر» بسیار راحتتر است.
انگیزههای دیگر خودناتوانسازی
گاهی اوقات، افراد حتی به نظر میرسد میل به شکست دارند. چرا؟ چون موفقیت برایشان تهدیدآمیز است.
بر اساس نظریهی کنترل-تسلط (Control Mastery Theory)، برخی افراد ناخودآگاه میخواهند شکست بخورند، زیرا باور دارند موفقیتشان باعث میشود دیگران (مثلاً خانواده یا دوستان) در مقایسه با آنها کمارزش به نظر برسند.
دانشجویانی که اولین نفر از خانوادهی خود هستند که وارد دانشگاه میشوند، اغلب با احساس گناه غیرمنطقی دستوپنجه نرم میکنند. این گناه از این باور ناشی میشود که اگر آنها موفق شوند، والدین یا سایر اعضای خانوادهشان کمارزش یا عقبمانده به نظر خواهند رسید.
در نتیجه، ناخودآگاه برای خودشان مانع میتراشند:
تکالیفشان را با عجله و بیکیفیت تحویل میدهند.
کارهایشان ناقص و ناتمام میماند.
یا عملاً شکست خود را تضمین میکنند.
نقش خانواده
برخی خانوادهها حتی این باورهای غیرمنطقی را تقویت میکنند و احساس گناه واقعی ایجاد میکنند. مثلاً والدین از دانشجو میخواهند هر بار که یک «وضعیت اضطراری خانوادگی» (که معمولاً تعریف گستردهای دارد) پیش میآید، به خانه برگردد.
دانشجو بین احساس وظیفه نسبت به خانواده و تعهد به درسش گیر میافتد. در نهایت، تسلیم احساس گناه میشود و گاهی حتی ترک تحصیل میکند. اما حتی بدون فشار مستقیم خانواده، برخی دانشجویان تحت تأثیر گناه ناخودآگاه خودشان اهمالکاری میکنند و در نهایت، به شکلی پارادوکسیکال، همان خانوادهای را که نمیخواستند «ناامید کنند»، ناامید میکنند.
خودکارآمدی پایین (Low Self-Efficacy)
دومین و شاید رایجترین باور غیرمنطقی، خودکارآمدی پایین است. این یعنی فرد باور دارد توانایی لازم برای موفقیت در یک وظیفهی خاص را ندارد.
نکتهی مهم این است که خودکارآمدی پایین فقط کمبود اعتمادبهنفس کلی نیست؛ بلکه یک باور مشخص است که:
من نمیتوانم از پس این نوع کار خاص بربیایم.
خودکارآمدی
روانشناسان هنگام سنجش خودکارآمدی از افراد میخواهند احتمال موفقیتشان را در یک فعالیت خاص ارزیابی کنند.
ممکن است کسی خودکارآمدی بالایی در ورزش (مثلاً بازی سافتبال) داشته باشد.
اما همان فرد خودکارآمدی پایینی در سخنرانی عمومی داشته باشد.
هیچچیز به نام «خودکارآمدی کلی» وجود ندارد؛ همیشه به حوزهی خاص بستگی دارد.
در مورد اهمالکاری، خودکارآمدی پایین باعث میشود فرد کاری را عقب بیندازد، چون فکر میکند:
نمیتواند خودش را به اندازهی کافی منظم کند.
نمیتواند کار را به پایان برساند.
در مطالعهای توسط رابرت کلاسن و همکارانش در دانشگاه آلبرتا (۲۰۰۸) نشان داده شد:
دانشجویانی که خودکارآمدی پایین در خودتنظیمی داشتند، بیشتر اهمالکار بودند.
حدود ۲۵ درصد از اهمالکاران گفتند که اهمالکاری بیشترین تأثیر منفی را بر زندگیشان گذاشته است. این گروه را «اهمالکاران منفی» (Negative Procrastinators) نامیدند.
ویژگی اهمالکاران منفی
نمرات پایینتری داشتند.
ساعات بیشتری در روز صرف اهمالکاری میکردند.
دیرتر از بقیه شروع به انجام تکالیف مهم میکردند.
در مقابل، اهمالکاران خنثی (Neutral Procrastinators) زمان خود را بیشتر صرف کارهای جذابتر ولی غیرضروری میکردند.
چرخه معیوب
اهمالکاران منفی در سازماندهی و برنامهریزی مشکل داشتند. این مشکلات هم بازتابی از خودکارآمدی پایینشان بود و هم باعث تشدید آن میشد. در نهایت، عملکرد تحصیلیشان نیز آسیب میدید.
هیجانجویی (Thrill-Seeking)
سومین عامل در پارادوکس اهمالکاری، هیجانجویی است.
برای برخی افراد، به تأخیر انداختن کارها تا لحظهی آخر نوعی «هیجان و خطر» ایجاد میکند. این فقط باور غیرمنطقی «من تحت فشار بهتر کار میکنم» نیست؛ بلکه احساس هیجان ناشی از نزدیک بودن به شکست برایشان تحریککننده و لذتبخش است.
پژوهشگران درباره این بحث دارند که آیا «اهمالکاری هیجانی» (Arousal Procrastination) واقعاً نوع جداگانهای است یا شکلی از اهمالکاری عمومی. اما شواهدی وجود دارد که نشان میدهد برخی افراد واقعاً از اهمالکاری بهعنوان نوعی هیجانجویی استفاده میکنند.
در تحقیقی توسط ارین فریمن و همکارانش در دانشگاه دالاس دانشجویانی که در ویژگی شخصیتی برونگرایی (Extraversion) بالاتر بودند، بیشتر دچار اهمالکاری هیجانی بودند.
در مقابل، درونگراها معمولاً بیشتر روی وظایف متمرکز میمانند.
ترس از اشتباه کردن (Fear of Making Mistakes)
چهارمین عامل در پارادوکس اهمالکاری، ترس از اشتباه است.
افرادی که گرایشهای کمالگرایانه (Perfectionistic) قوی دارند، میخواهند مطمئن شوند کارشان کاملاً بینقص است. این افراد ممکن است کار را بهموقع انجام دهند، اما تا آخرین لحظه قبل از تحویل، آن را نگه میدارند.
تناقض رفتاری
این رفتار تناقضآمیز است، زیرا با به تأخیر انداختن تحویل، خودشان را در معرض ارزیابیهای انتقادی بیشتری قرار میدهند. کارفرما یا استاد نهتنها میخواهد کار بهموقع انجام شود، بلکه بیشتر خوشحال میشود اگر کار زودتر از موعد تحویل داده شود.
در نتیجه، فرد کمالگرا ظاهری مشابه اهمالکار بیتوجه پیدا میکند: هر دو درست قبل از پایان ضربالاجل کار را تحویل میدهند.
روانشناس ایتالیایی آنتونیو پیهرو و همکارانش (۲۰۱۱) نظریهای به نام نظریهی حالتهای تنظیمی (Regulatory Mode Theory) را آزمودند. این نظریه دو جهتگیری در عمل را معرفی میکند:
جهتگیری ارزیابی (Assessment): افراد میخواهند مطمئن شوند تصمیم درستی گرفتهاند.
جهتگیری حرکت (Locomotion): افراد میخواهند سریع وارد عمل شوند؛ همان فقط انجامش بده (Just do it)
چگونه باورهای غیرمنطقی را به چالش بکشیم؟
حال که چهار نوع باور غیرمنطقی را شناختیم، ببینیم چگونه میتوان آنها را تغییر داد:
مقابله با ترس از موفقیت (خودناتوانسازی )
اگر همیشه دیر میرسید و این باعث از دست دادن فرصتها میشود، به این فکر کنید که شاید ناخودآگاه خودتان را عقب میکشید. باور به اینکه «دیگران موفقیت شما را نمیخواهند» را به چالش بکشید—اغلب کسانی که دوستتان دارند از موفقیت شما خوشحال خواهند شد.
تقویت خودکارآمدی در خودتنظیمی:
اگر فکر میکنید نمیتوانید زمانتان را مدیریت کنید، از کارهای کوچک و نزدیک شروع کنید. وقتی دیدید میتوانید برنامهریزی موفقی داشته باشید، بهمرور بازههای زمانی طولانیتر را هم پوشش دهید. این کار حس موفقیت و باور به تواناییهایتان را تقویت میکند.
یافتن هیجان در جای دیگری غیر از اهمالکاری:
بهجای بازی با ضربالاجلها، به یاد بیاورید دفعاتی که اشتباه محاسبه کردید و ضرر کردید. اگر نمیتوانید جلوی فشار ضربالاجل را بگیرید، برای خودتان موعدهای داخلی و زودتر تعیین کنید تا بهمرور عادت کنید.
تعدیل کمالگرایی با گرایش به عمل:
کمالگرایی خوب است، اما نه اگر باعث شود فرصتهایتان را از دست بدهید. اگر نمیتوانید بهتنهایی این گرایش را تغییر دهید، با یک شریک کاری یا تحصیلی همکاری کنید که گرایش بیشتری به «حرکت» دارد تا شما را به اقدام سریعتر وادار کند.
اهمالکاری آنقدر در میان انسانها رایج است که هیچکس نمیتواند کاملاً از آن اجتناب کند. اما با به چالش کشیدن باورهای غیرمنطقی، میتوانیم شکل مزمن آن را کنترل کنیم.
تا زمانی که آماده باشید باورهایتان را تغییر دهید، زمان میتواند در خدمت شما باشد، نه علیه شما.
منابع
Freeman, E. K., Cox-Fuenzalida, L., & Stoltenberg, I. (2011). Extraversion and arousal procrastination: Waiting for the kicks. Current Psychology, 30(4), 375-382.