- ۹ آبان, ۱۴۰۳
- paria
- دیدگاه: 0
- دسته بندی نشده
چهار دلیل احتمالی برای خودویرانگری
یکی از کنجکاویبرانگیزترین و مأیوسکنندهترین رفتارهای روانشناختی، تحت عنوان خودویرانگری شناخته میشود.
شخصی که دارای استعدادها و آیندهای روشن است، بهطور ناهشیار و قدرتمندانه شروع به خراب کردن زندگی خود میکند. او شریکی را که رابطهی خوبی با او دارد، از خود میراند یا فرصتهای خود را در حوزههای حرفهای و چالشبرانگیز که میتوانست در آنها به خوبی ظاهر شود، نابود میسازد.
۱.خودویرانگری بهعنوان دفاعی در برابر همهتوانی
در جریان رشد عادی، هر کودکی به مرحلهای عجیب و کنجکاویبرانگیز میرسد. آنها تصور میکنند که چه میشود اگر تمام قدرت را در اختیار داشته باشند.
در حالتی از هیجان دیوانهوار، خود را بهعنوان حاکم مطلق دنیا تصور میکنند، کنترل همه چیز را در دست میگیرند، دشمنانشان را نابود میکنند. روانشناسان به ما میگویند که این رفتار کاملاً طبیعی و حتی بسیار سالم است.
همه ما نیاز داریم فرصتی برای روبهرو شدن با خیالپردازیهای خود درباره قدرت کامل و کنترل داشته باشیم. اما چگونگی پیشرفت این وضعیت بستگی به محیط اطراف دارد. اگر والدین از تعادل روحی و اعتماد به نفس کافی برخوردار باشند، قادر خواهند بود لحظات همهتوانی کودک را با لبخندی خیرخواهانه مدیریت کنند.اما همهی ما این شانس را نداشتهایم.
ممکن است هرگز به ما اجازه داده نشده باشد که خودمحوری، پرخاشگری و سرافرازی درونی خود را که همگی بهطور طبیعی در همهی ما وجود دارند، ابراز کنیم. بزرگسالان اطرافمان ممکن است آنقدر از پتانسیل ما بترسند و خودشان احساس ناتوانی کنند. در نتیجه، ممکن است اکنون خود را بیش از حد ملایم و ترسو بیابیم.
دائماً این تصور را داریم که حتی به یک مگس هم آسیب نمیزنیم. نمیخواهیم به هیچ شکلی خودنمایی کنیم. نمیتوانیم تحمل کنیم که توجهها به سوی ما جلب شود. هوش خود را نادیده میگیریم، فرصتهای پیشرفت را رد میکنیم، لباسهای تیره و ساده میپوشیم و خود را «خجالتی» مینامیم. به ما اجازه داده نشده تا تعادلی بالغانه میان نیروهای متضاد درونمان برقرار کنیم.
۲.تنها شکست میتواند عشق را به ارمغان آورد.
توضیح دیگر برای خودویرانگری به والدینی مرتبط است که بهطور نامحسوس پیامی گیجکننده ارسال میکنند: تنها در صورتی که شکست بخوری، دوست داشته خواهی شد.
در حالی که در بیشتر خانوادهها، موفقیتها جشن گرفته میشوند، در برخی دیگر، بهنظر میرسد که عشق والدین فقط زمانی در دسترس است که فرد در حالت استیصال و بیچارگی، آسیبدیده و رنجکشیده باشد.
زمانی که بیمار یا مورد زورگویی قرار میگیریم، طرد یا تحت تعقیب هستیم، والدین سختگیر و سرسخت ناگهان نرم میشوند. چه انگیزهای قویتر از این برای بههم ریختن زندگیمان وجود دارد، وقتی باور کنیم که ممکن است به این وسیله سرانجام عشقی را بهدست آوریم که همیشه آرزویش را داشتهایم؟
ما فرصتهای خود را نابود میکنیم، زیرا در سطحی عمیق، این فرصتها اساساً فرصت بهنظر نمیرسند، بلکه نویدبخش تنهاییاند.
۳.جستجو برای خود حقیقی
در برخی دیگر از خانوادهها، پیام به شکلی متفاوت اما به همان اندازه ناامیدکننده منتقل میشود: تنها راه رسیدن به عشق از طریق موفقیت است.
بهطور غیرمستقیم به کودک گفته میشود: اگر در مسابقات پیروز شوی، جوایز مدرسه را بهدست بیاوری و بعدها ترفیعها و عناوین شغلی را کسب کنی، دوست داشته خواهی شد. ما تو را تا جایی که در چشم دیگران مهم باشی، دوست خواهیم داشت.
برای مدتی طولانی ممکن است به این دستورات بهطور وظیفهشناسانه عمل کنیم. اما در مقطعی، شاید زمانی که در آستانه پیروزی هستیم، لحظهای از شورش ابتدایی به سراغمان میآید. بخشی از وجودمان که همیشه آرزوی آن را داشت که بهخاطر «بودن» و نه «انجام دادن»، بهخاطر خودمان و نه دستاوردهایمان، دوست داشته شود، علیه بخشی که در اطاعت و پیروی از خطوط تعیینشده بسیار موفق بوده، میشورد.
۴.تمایل به ویرانگری دیگری
این رفتار را خودویرانگری مینامیم، اما ممکن است در پس این رفتار، تمایلی به آسیب زدن یا تخریب دیگری نهفته باشد: آن چهره والدینی که ما را به خاطر «بودنمان» دوست نداشت، و برای او مدالها و موفقیتهای ما مهمتر از خودِ آسیبپذیر و بیدفاعمان بود. با فروپاشی پایهای که بر آن ایستادهایم، در عمق وجود خود قصد داریم بیعدالتی اولیهای را که بر ما تحمیل شده، جبران کنیم.
وقتی فرصتهای حرفهای خود را نابود میکنیم، ممکن است به نظر برسد که قصد داریم به منافع خود آسیب بزنیم، اما در واقع ممکن است در حال تلاش برای ناراحت کردن کسی باشیم – حتی اگر فقط در تخیلاتمان – که سالها پیش ما را در مسیری برای تأیید خارجی قرار داد و اکنون دیگر چیزی برای به رخ کشیدن به همسایگان نخواهد داشت.
بنیامین رحیمی